سفارش تبلیغ
صبا ویژن
رؤیا (سه شنبه 87/1/27 ساعت 7:22 عصر)

به نام یکتای بی همتا

با امیدی گرم شادی بخش

با نگاهی مست و رؤیائی

دخترک افسانه میخواند

نیمه شب در کنج تنهائی

بی گمان روزی زه راهی دور

میرسد شهزاده ای مغرور

می خورد بر سنگ فرش کوچه های شهر

ضربه سم ستور باد پیمایش

می درخشد شعله خورشید

بر فراز تاج زیبایش

تار پود جامه اش از زر

سینه اش پنهان به زیر رشته هایی از در و گوهر

میکشاند هر زمان همراه خود سوئی

باد....پرهای کلاهش را

یا بر ان پیشانی روشن

حلقه موی سیاهش را

مردمان در کوش هم اهسته می گویند

اه...او با این غرور و شوکت و نیرو

در جهان یکتاست

بی گمان شهزاده ای والاست

دختران سر می کشند از پشت روزنها

گونه هایش اتشین از شرم این دیدار

سینه ها لرزان و پر غوغا

در تپش از شوق یک دیدار

شاید ان خواهان ما باشد

لیک گوئی دیده شهزاده زیبا

دیده مشتاق انان را نمی بیند

او از این گلزار عطراگین

برگ سبزی هم نمی چیند

همچنان ارام بی تشویش

می رود شادان به راه خویش

میخورد بر سنگ فرش کوچه های شهر

ضربه سم ستور باد پیمایش

مقصد او...خانه دلدار زیبایش

مردمان از یکدیگر اهسته می پرسند

کیست پس این دختر خوشبخت

ناگهان در خانه می پیچدصدای در

سوی در گوئی ز شادی می گشایم پر

اوست ... اری..اوست..

اه ای شهزاده ای محبوب رویائی

نیمه شبها خواب میدیدم که می ائی 

زیر لب چون کودکی اهسته می خندد

با نگاهی گرم و شوق الود

بر نگاهم راه می بندد

ای دو چشمانت رهی روشن به سوی شهر زیبائی

ای نگاهت باده ای در جام مینائی

اه بشتاب ای لبت همرنگ خون لاله خوش رنگ صحرایی

ره بسی دور است

لیک در پایان این ره...قصر پر نور است

می نهم پا بر رکاب مرکبش خاموش

می خزم در سایه ان سینه و اغوش

می شوم مدهوش

باز هم ارام بی تشویش

می خور بر سنگفرش کوچه های شهر

ضربه سم ستور باد پیمایش

می درخشد شعله خورشید

بر فراز تاج زیبایش

میکشم همراه او زین شهر غمگین رخت

مردمان با دیده حیران

زیر لب اهسته می گویند 

دختر خوشبخت!..............





 
  • بازدیدهای این وبلاگ ?
  • امروز: 4 بازدید
    بازدید دیروز: 0
    کل بازدیدها: 9700 بازدید
  • درباره من

  • بیداری
    ارش
    شعر ها ی زیبای ایرانی لری
  • اشتراک در خبرنامه
  •